جلسه مدیران مدرسه علمیه الزهرا (س) و اداره تبلیغات اسلامی فامنین

در این جلسه به بیان مشکلات و پیشنهادات در راستای پیشبرد اهداف مبلغین، جذب بیشتر طلاب و ثبت نام در مدارس علمیه نظراتی مطرح شد.

جلسه هیئت اندیشه ورز با حضور حجت الاسلام والمسلمین حیدری رئیس اداره تبلیغات اسلامی فامنین و مدیر مدرسه علمیه الزهرا(س) شهرستان و جمعی از روحانیون و مبلغین خواهر برگزار شد.

در این جلسه مدیر مدرسه به بیان مشکلات، انتقادات و پیشنهادات و انتقادات ثبت نام در مدارس علمیه پرداخته و در جهت افزایش جذب خواهران برای ثبت نام در حوزه نظراتی را ارائه نمود.
مریم بشیری مدیر مدرسه ضمن تشکر از همکاری اداره تبلیغات اسلامی در تبلیغ امام جماعت ها در مساجد و سطح شهر گفت: خواهران طلبه و اساتید مدرسه حضور خود را برای پیشبرد اهداف هیئت اندیشه ورز اعلام میدارد.
در ادامه حجت الاسلام حیدری رئیس اداره تبلیغات اسلامی فامنین اذعان کرد: مبلغین با برنامه ریزی صحیح، بر مسائل و مشکلات روز جامعه توجه کنند و در زمینه های مختلف فرهنگی فعالیت کرده و برای مقابله با هجمه های دشمنان نیروهای اثر گذار را تربیت و تجهیز نمایند.

برگزاری جلسه مدیران مدرسه علمیه الزهرا (س) و اداره تبلیغات اسلامی فامنین

در این جلسه به بیان مشکلات و پیشنهادات در راستای پیشبرد اهداف مبلغین، جذب بیشتر طلاب و ثبت نام در مدارس علمیه نظراتی مطرح شد.

جلسه هیئت اندیشه ورز با حضور حجت الاسلام والمسلمین حیدری، رئیس اداره تبلیغات اسلامی فامنین و مریم بشیری، مدیر مدرسه علمیه الزهرا(س) شهرستان و جمعی از روحانیون و مبلغین خواهر برگزار شد.

در این جلسه مریم بشیری به بیان مشکلات، انتقادات و پیشنهادات و انتقادات ثبت نام در مدارس علمیه پرداخته و در جهت افزایش جذب خواهران برای ثبت نام در حوزه نظراتی را ارائه نمود.
مدیر مدرسه الزهرا(س) فامنین، ضمن تشکر از همکاری اداره تبلیغات اسلامی، گفت: امام جماعت ها در مساجد و سطح شهر برای جذب در مدرسه تبلیغ نمایند و خواهران طلبه و اساتید مدرسه حضور خود را برای پیشبرد اهداف هیئت اندیشه ورز اعلام می کنند.
در ادامه حجت الاسلام حیدری رئیس اداره تبلیغات اسلامی فامنین، اذعان کرد: مبلغین باید با برنامه ریزی صحیح، بر مسائل و مشکلات روز جامعه و در زمینه های مختلف فرهنگی فعالیت کرده و برای مقابله با هجمه های دشمنان نیروهای اثر گذار را تربیت و تجهیز نمایند.

 

بیانات مقام معظم رهبری

هیچ‌کس به همسرش نگوید که من از تو بالاترم؛

بالاتری یعنی چه؟ یعنی پدر شما بالاتر است از پدر او؛ این حرفِ مفت است، یعنی ثروت شما بیشتر از ثروت همسرتان است؛ اینهم حرفِ مفت است.

یعنی شما زیباتر از همسرتان هستید؛ این هم حرفِ مفت است، اسلام این حرف‌ها را قبول ندارد.

یعنی شما تقوایتان بیشتر است، خب اگر تقوایتان بیشتر است که نبایـــد بگویید من بالاترم! آنی‌که می‌گوید من تقوایم بیشتر است، خود این تنــــزل در تقواست! پس با هم بسازید.

همانی که مقدر و نصیب شده، آن را مغـــتنم بشمارید، عطیه_الهی بدانید، نعمـــت خدا بدانید تا ان‌شاءالله خدای متعال هم برکاتش را بر شما نازل کند.


?بیانات مقام معظم رهبری ۸۱/۷/۱۱

 

خاطره روزهای پیشگیری از شیوع ویروس کرونا

“روزهای همراهی با ویروسی بنام کرونا”

روزهای آخر بهمن بود و برای حضوری پر رنگ در انتخاباتی سرنوشت ساز فعالیت و تبلیغ داشتیم.
به عنوان ناظر در یکی از شعبات اخذ رای انتخاب شده بودم و روز دوم اسفند به یکی از شعبه های انتخابی رفتیم.
شب قبل یه خبر مبنی بر شیوع ویروس کرونا در کشور، اون هم از شهر مقدس قم منتشر شد. استرس داشتیم، آیا باید این مطلب رو قبول میکردیم یا شایعه بود.
سعی میکردم مراقب باشم تا توصیه های بهداشتی مبنی بر پیشگیری از شیوع ویروس کرونا رو رعایت کنیم، ولی سخت بود، شعبه پرازدحام بود و مردم هنوز این موضوع رو قبول نداشتن. بالاخره ساعات پایانی اخذ رای و تحویل صندوق به فرمانداری هم رسید و ساعت دو شب به خانه رسیدم. خیلی خسته بودم و به سختی خوابیدم و صبح زود بیدار شدم و مثل همیشه به محل کارم در خیریه رفتم.
چند روز بعد به سختی مریض شدم و در خانه ماندم و نمیدانم از استرس بود یا سرماخوردگی یا خستگی
حدود یک هفته به سختی میتوانستم فعالیت کنم و در بستر بودم. سعی میکردم از دم نوشها و آب گرم و داروهای گیاهی استفاده کنم و خودم رو گرم نگه دارم و خدا رو شکر بعد از یک هفته خوب شدم و دوباره به دفتر کارم رفتم.
دانشگاهها تعطیل شده بود و پسرم هم به خانه آمده بود، شیوع بیماری در کشور چشم گیر بود و طرح های فاصله گذاری اجتماعی شروع شده بود.
ولی ما مجبور بودیم به خاطر خانواده هایی که شاید در این شرایط سخت به کمک ما نیاز داشتند در محل کار حاضر باشیم.
همیشه برای حضور مددجو در دفتر خیریه احترام قائل بودیم و حالا بخاطر مسائل بهداشتی مجبور بودیم که در ورودی را بسته و از طریق پنجره ارتباط داشته باشیم و این برای بعضی مددجوها سخت بود.
تا روز ۲۸ اسفند در عرصه های مختلف همراه با دیگر جهادگران ایستادیم و برای تهیه لوازم بهداشتی و ماسک و مواد ضدعفونی کننده از روشهای مختلف با خانواده های محروم ارتباط میگرفتیم.
برای خانواده ها از قبل البسه عیدی تهیه کرده بودیم و سعی کردیم با رعایت مسائل بهداشتی همه را اهداء کنیم.
بیش از صدوپنجاه سبد غذائی هم آماده کردیم و برای شب عید به خانواده هائی که به دفتر شعبه نزدیک بودند، اهداء کردیم.
خانواده هائی که در روستاها بودند به خاطر تمهیداتی که برای فاصله گذاری اجتماعی در سطح شهر اجرا می شد و نمی توانستند هزینه زیادی برای ایاب و ذهاب پرداخت کنند، نگران بودند.
وقتی دفتر خیریه را تعطیل کردیم و من به خانه آمدم تا لحظات پایانی سال با خانواده هایی که در مناطق دور روستائی شهرستان بودند، تماس میگرفتم و با یادداشت کردن شماره کارت های ایشان به حسابشان کمک هزینه به مناسبت ایام سال نو واریز می کردم.
خوشحالی این خانواده ها خستگی رو از تنم بیرون میکرد.
بچه ها به خانه ما آمده بودند و به خاطر داشتن مهمان نمیتوانستم به بیمارستان یا مراکز بهداشتی رفته و کمک کنم.
خیلی ناراحت بودم ولی سعی میکردم با فعالیت و تبلیغ در فضای مجازی خودمو راضی کنم و به رئیس شبکه بهداشت شهرستان زنگ زدم و برای هر نوع کمک نقدی یا حضوری در مراکز بهداشتی اعلام آمادگی کردم.
روزها به سختی سپری می شد و از شنیدن جان باختن افرادی در کشور و مردم دنیا دلم آزرده می شد و سال نو همراه با غم سنگینی بر دلم سپری می شد.
روزها بود که به دیدن مادرم نرفته بودم و برای اولین سالی که در ایام عید نوروز از دیدن افراد خانواده ام محروم بودم.
وقتی تماس میگرفتم یا در فضای مجازی به صورت تصویری تماس میگرفتم و از سلامتی آنها خبردار می شدم، خدا را هزاران بار شکر میکردم و برای بیماران دعا می کردم.
دردناکترین ساعات لحظاتی بود که شاهد پرپر شدن مدافعان سلامت در بیمارستانها بودیم و سخت بود دیدن خانواده هایی که بیش از یک ماه از حضور عزیزانشان محروم بودند.
هر سال عید بیشتر با مسافرت و رفت و آمد و تفریح، تعطیلات عید سپری میشد. ولی امسال انگار سال دیگری بود و رنگ دیگه ای داشت. سبز بود نه به خاطر زنده شدن زمین و جوانه زدن گیاهان، سبز بود به خاطر قلب مهربان مردم کشورم که همدل شده بودند و پا به پای هم در همه اقشار رزمایش همدلی راه انداخته بودند و با طرح کمک های مومنانه شادی و خنده بر لب افراد بی بضاعت نقش بسته بود.
پسر بزرگم هر شب تا ساعات پایانی همراه با جوانان هیئتی شهرستان با حمایت و راهنمایی امام جمعه، شهر را ضد عفونی می کردند و سعی داشتند که برای پیشگیری از شیوع این ویروس خبیث نهایت تلاششان را بکنند.
ما هم بعد از چند روز از آغاز سال نو به دفتر خیریه رفتیم و دوباره برای اهداء سبد غذایی و مواد شوینده و بهداشتی به خانواده ها اطلاع رسانی کردیم.
عجیب بود که با وجود همه مشکلات اقتصادی، وقتی با خیرین برای حمایت از خیریه و ارسال کمک نقدی و غیر نقدی تماس میگرفتیم اکثرا با روی خوش استقبال می کردند.
وقتی خوشحالی مددجوهایی که به شعبه مراجعه میکردند را میدیدم، خستگی از تنم بیرون میرفت و خوشحال بودم.
خوشحال بودم که میتوانستم در این عرصه جهادی، کمترین نقش را ایفا کنم.
مردم کشورم رو میدیدم که با چه ذوقی میخواهند خواسته ی رهبرشون رو اطاعت کنند و همدلی ها ادامه داشت.
سال عجیبی بود، گرچه عزیزانی رو از دست دادیم و گرچه خیلی به اقتصاد کشور، آسیب خورد و بعضی از مردم کارشان را از دست دادند، ولی باز هم ایرانی نشان داد که در این جهاد هم مقاومت میکند و تسلیم نمی شود و میتواند با وحدت و همدلی بر هر مشکلی پیروز شود.
یاد گرفتیم که متکی به قدرت های دیگر نباشیم و برای استقلال کشورمون تلاش کنیم که با داشتن کشوری مقاوم و مردمی قوی از لحاظ معنوی و روحی و همچنین اقتصادی، بهترین هستیم و در کنار هم هر دشمنی را شکست خواهیم داد.
رنگ مهربانی زیباست و ما با تمام وجود این را در ایام کرونایی حس کردیم و عشق و محبت مردم نسبت به همدیگر را دیدیم و با افتخار میگم،؛
ایرانی تو همیشه عالی هستی
همیشه خوبی
همیشه سربلند هستی

“شادی روح شهدای مدافع سنگر سلامت شاد با صلواتی بر محمد و آل محمد”

 


طاهره حاجیلو

#چی_شد_طلبه_شدم

همیشه به کسانیکه در این راه قدم برمی دارند چه در لباس مقدس روحانیت باشند و یا آنانکه بی ریا مبلغ دین هستند احترام میگذارم.
تبلیغ برای دین ارزشمند هست و بندگان باتقوا نزد پروردگار مقرب تر هستند.
وقتی ازدواج کردم، به خاطر کار همسرم و ساکن شدن در شهرهای مرزی موقعیت ادامه تحصیل را نداشتم.
دو فرزند داشتم که به شهر خودمون منتقل شدیم و من در رشته تجربی ادامه تحصیل دادم و تا سال سوم دبیرستان خواندم و در مقطع پیش دانشگاهی به مریوان منتقل شدیم و در کنکور همان سال در دانشگاه تهران قبول شدم ولی به خاطر مدرسه بچه ها و موقعیت شغلی همسرم دوباره این فرصت را از دست دادم.
تا دو سال بعد به شهرمون منتقل شدیم و من برای ادامه تحصیل به مدرسه علمیه الزهرا(س)همدان رفتم و متاسفانه به خاطر شرایط سنی اجازه ثبت نام ندادند و ناامید از افتخار داشتن نام طلبه که همیشه آرزو داشتم، برای ادامه تحصیل کنکور داده و در رشته حقوق وارد دانشگاه شدم و پس از چهار سال فارق التحصیل شدم.
در کارهای مختلف فرهنگی و هنری فعالیت داشتم. مسئول انجمن ادبی بودم و علاقه زیادی به شعر داشتم. در شورای حل اختلاف به عنوان مشاور فعالیت می کردم.
با تلاش زیاد مجوز انتشاراتی گرفتم و در زمینه چاپ کتاب فعالیت می کردم و یک کتابخانه اختصاصی برای وقف کتاب، در مغازه ای که کرایه کرده بودم باز کردم و خوشحال بودم که می توانم برای ارتقاء فرهنگ کتاب خوانی در شهرم تلاش کنم.
حدود ده کتاب از نویسندگان منطقه برای انتشار مجوز گرفتیم و چاپ کردیم. این برای اولین بار بود که نویسندگان می توانستند بدون دغدغه رفت و آمد به شهرهای دیگر کتاب چاپ کنند.
در این زمان بود که یکی از اقوام نزدیکم که در مدرسه علمیه مشغول تدریس بود به من اطلاع داد، شرایط سنی برای ثبت نام در حوزه را برداشته اند و من می توانم در حوزه علمیه خواهران ثبت نام کنم.
وقتی مراجعه کردم متوجه شدم که نیمه حضوری می توانم در این مدرسه ادامه تحصیل بدهم و خوشحال بودم که این شرایط برای من مهیا شده و می توانم به آرزویم برسم.
حدود 38 سال داشتم و به عقیده بعضی ها کار من احساسی بود و با داشتن مدرک کارشناسی وقت تلف کردن بود که دوباره بخواهم مدرک سطح دو بگیرم، ولی من می دانستم که هدفم گرفتن مدرک نبود و افتخار می کردم که با نام مقدس یک طلبه با افزایش دانش و مهارت علوم دینی می توانم برای خودسازی و همینطور فعالیت بهتر در جامعه تلاش کنم.
از همان سالهای اول درسم شروع به فعالیت های فرهنگی در مدرسه کردم و با آموزش و کسب مهارت در تبلیغ، که به نظرم قطره ای از دریای معرفت و خودشناسی بود، شروع به تبلیغ در مدارس و مدرسه کردم و الان هم با تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در رشته “حقوق زن در اسلام” و با عنایت ائمه علیهم السلام و یاری پروردگارم، امسال فارق التحصیل خواهم شد و آرزو دارم بتوانم با نام مبارک سرباز امام زمان (عج)، سعادت همکاری با مدرسه را در این رشته داشته باشم.
امیدوارم لایق لطف و توجه حضرت زهرا سلام الله علیها باشم.
با توکل بر خدا

#چی-شد-طلبه-شدم
#به-قلم-من