خاطره روزهای پیشگیری از شیوع ویروس کرونا

“روزهای همراهی با ویروسی بنام کرونا”

روزهای آخر بهمن بود و برای حضوری پر رنگ در انتخاباتی سرنوشت ساز فعالیت و تبلیغ داشتیم.
به عنوان ناظر در یکی از شعبات اخذ رای انتخاب شده بودم و روز دوم اسفند به یکی از شعبه های انتخابی رفتیم.
شب قبل یه خبر مبنی بر شیوع ویروس کرونا در کشور، اون هم از شهر مقدس قم منتشر شد. استرس داشتیم، آیا باید این مطلب رو قبول میکردیم یا شایعه بود.
سعی میکردم مراقب باشم تا توصیه های بهداشتی مبنی بر پیشگیری از شیوع ویروس کرونا رو رعایت کنیم، ولی سخت بود، شعبه پرازدحام بود و مردم هنوز این موضوع رو قبول نداشتن. بالاخره ساعات پایانی اخذ رای و تحویل صندوق به فرمانداری هم رسید و ساعت دو شب به خانه رسیدم. خیلی خسته بودم و به سختی خوابیدم و صبح زود بیدار شدم و مثل همیشه به محل کارم در خیریه رفتم.
چند روز بعد به سختی مریض شدم و در خانه ماندم و نمیدانم از استرس بود یا سرماخوردگی یا خستگی
حدود یک هفته به سختی میتوانستم فعالیت کنم و در بستر بودم. سعی میکردم از دم نوشها و آب گرم و داروهای گیاهی استفاده کنم و خودم رو گرم نگه دارم و خدا رو شکر بعد از یک هفته خوب شدم و دوباره به دفتر کارم رفتم.
دانشگاهها تعطیل شده بود و پسرم هم به خانه آمده بود، شیوع بیماری در کشور چشم گیر بود و طرح های فاصله گذاری اجتماعی شروع شده بود.
ولی ما مجبور بودیم به خاطر خانواده هایی که شاید در این شرایط سخت به کمک ما نیاز داشتند در محل کار حاضر باشیم.
همیشه برای حضور مددجو در دفتر خیریه احترام قائل بودیم و حالا بخاطر مسائل بهداشتی مجبور بودیم که در ورودی را بسته و از طریق پنجره ارتباط داشته باشیم و این برای بعضی مددجوها سخت بود.
تا روز ۲۸ اسفند در عرصه های مختلف همراه با دیگر جهادگران ایستادیم و برای تهیه لوازم بهداشتی و ماسک و مواد ضدعفونی کننده از روشهای مختلف با خانواده های محروم ارتباط میگرفتیم.
برای خانواده ها از قبل البسه عیدی تهیه کرده بودیم و سعی کردیم با رعایت مسائل بهداشتی همه را اهداء کنیم.
بیش از صدوپنجاه سبد غذائی هم آماده کردیم و برای شب عید به خانواده هائی که به دفتر شعبه نزدیک بودند، اهداء کردیم.
خانواده هائی که در روستاها بودند به خاطر تمهیداتی که برای فاصله گذاری اجتماعی در سطح شهر اجرا می شد و نمی توانستند هزینه زیادی برای ایاب و ذهاب پرداخت کنند، نگران بودند.
وقتی دفتر خیریه را تعطیل کردیم و من به خانه آمدم تا لحظات پایانی سال با خانواده هایی که در مناطق دور روستائی شهرستان بودند، تماس میگرفتم و با یادداشت کردن شماره کارت های ایشان به حسابشان کمک هزینه به مناسبت ایام سال نو واریز می کردم.
خوشحالی این خانواده ها خستگی رو از تنم بیرون میکرد.
بچه ها به خانه ما آمده بودند و به خاطر داشتن مهمان نمیتوانستم به بیمارستان یا مراکز بهداشتی رفته و کمک کنم.
خیلی ناراحت بودم ولی سعی میکردم با فعالیت و تبلیغ در فضای مجازی خودمو راضی کنم و به رئیس شبکه بهداشت شهرستان زنگ زدم و برای هر نوع کمک نقدی یا حضوری در مراکز بهداشتی اعلام آمادگی کردم.
روزها به سختی سپری می شد و از شنیدن جان باختن افرادی در کشور و مردم دنیا دلم آزرده می شد و سال نو همراه با غم سنگینی بر دلم سپری می شد.
روزها بود که به دیدن مادرم نرفته بودم و برای اولین سالی که در ایام عید نوروز از دیدن افراد خانواده ام محروم بودم.
وقتی تماس میگرفتم یا در فضای مجازی به صورت تصویری تماس میگرفتم و از سلامتی آنها خبردار می شدم، خدا را هزاران بار شکر میکردم و برای بیماران دعا می کردم.
دردناکترین ساعات لحظاتی بود که شاهد پرپر شدن مدافعان سلامت در بیمارستانها بودیم و سخت بود دیدن خانواده هایی که بیش از یک ماه از حضور عزیزانشان محروم بودند.
هر سال عید بیشتر با مسافرت و رفت و آمد و تفریح، تعطیلات عید سپری میشد. ولی امسال انگار سال دیگری بود و رنگ دیگه ای داشت. سبز بود نه به خاطر زنده شدن زمین و جوانه زدن گیاهان، سبز بود به خاطر قلب مهربان مردم کشورم که همدل شده بودند و پا به پای هم در همه اقشار رزمایش همدلی راه انداخته بودند و با طرح کمک های مومنانه شادی و خنده بر لب افراد بی بضاعت نقش بسته بود.
پسر بزرگم هر شب تا ساعات پایانی همراه با جوانان هیئتی شهرستان با حمایت و راهنمایی امام جمعه، شهر را ضد عفونی می کردند و سعی داشتند که برای پیشگیری از شیوع این ویروس خبیث نهایت تلاششان را بکنند.
ما هم بعد از چند روز از آغاز سال نو به دفتر خیریه رفتیم و دوباره برای اهداء سبد غذایی و مواد شوینده و بهداشتی به خانواده ها اطلاع رسانی کردیم.
عجیب بود که با وجود همه مشکلات اقتصادی، وقتی با خیرین برای حمایت از خیریه و ارسال کمک نقدی و غیر نقدی تماس میگرفتیم اکثرا با روی خوش استقبال می کردند.
وقتی خوشحالی مددجوهایی که به شعبه مراجعه میکردند را میدیدم، خستگی از تنم بیرون میرفت و خوشحال بودم.
خوشحال بودم که میتوانستم در این عرصه جهادی، کمترین نقش را ایفا کنم.
مردم کشورم رو میدیدم که با چه ذوقی میخواهند خواسته ی رهبرشون رو اطاعت کنند و همدلی ها ادامه داشت.
سال عجیبی بود، گرچه عزیزانی رو از دست دادیم و گرچه خیلی به اقتصاد کشور، آسیب خورد و بعضی از مردم کارشان را از دست دادند، ولی باز هم ایرانی نشان داد که در این جهاد هم مقاومت میکند و تسلیم نمی شود و میتواند با وحدت و همدلی بر هر مشکلی پیروز شود.
یاد گرفتیم که متکی به قدرت های دیگر نباشیم و برای استقلال کشورمون تلاش کنیم که با داشتن کشوری مقاوم و مردمی قوی از لحاظ معنوی و روحی و همچنین اقتصادی، بهترین هستیم و در کنار هم هر دشمنی را شکست خواهیم داد.
رنگ مهربانی زیباست و ما با تمام وجود این را در ایام کرونایی حس کردیم و عشق و محبت مردم نسبت به همدیگر را دیدیم و با افتخار میگم،؛
ایرانی تو همیشه عالی هستی
همیشه خوبی
همیشه سربلند هستی

“شادی روح شهدای مدافع سنگر سلامت شاد با صلواتی بر محمد و آل محمد”

 


طاهره حاجیلو

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.